مدح و شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیهالسلام
از خـیمه بیـرون آمده آئـینۀ قـرص قمر شیری به میدان میزند مستانه و شوریده سر قلب حرم، قلب عمو، قلب همه دنبال او او غرق در عشق عمو و مست از جام عمو با اِنْ یَکاد عمه شد راهی به میدان این پسر در ترس چشم کوفیان، تمثال حیدر را نگر ابرو گره کرده است فرزند مُعِزُ المؤمنین از هیبت این نوجوان، لرزید ارکان زمین گویا مـهـیا گـشته تا برپا نماید محـشری با ذوالفـقـار حـیـدر و رزم عـلیِ اکبری فریاد زد: ان تَنکرونی، این منم ابن الحسن فرزند پاک مرتضی، سِبطُ النَّبیِّ المؤتَمَن شمشیر میچـرخاند آقا زادۀ شـیر جـمل زهره درید ابروش از یک لشکر هفتاد یل با رزم داده خاتمه هر قال را، هر قیل را از خون دشمن ساخته، صدها فرات و نیل را میشد شنید از غرش او صور اسرافیل را فـریـادهای مـمـتـد تکـبـیر جـبـرائـیل را دیدند اهل عرش از رزم عـلی تمثیل را ردّ عرق بر روی پیـشانی عـزرائیل را آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا طرز نبرد مجتبی تکـثـیر شد در کـربلا پاشیده شد شیـرازّ کل سـپاه از هـیـبتـش پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیزپر فریاد سر داده عدو: این المفر؟ این المفر؟ طوفان شده از غرش این شرزهشیرِ مجتبی با هر هجومش میشود سرها معلق در هوا دشمن حریف او نمیشد در نبرد تن به تن یکبار دیگر کوچه و ... اینبار فرزند حسن از هر طرف سنگی به سوی قامتش پرتاب شد آنقدر در شهد عسل غلطید تا بیتاب شد یک بار دیگر دورهکردنهایشان شد دردسر در هایوهویِ تیغها تکرار شد شق القمر گویا مدینه باز هم تکرار شد در کـربلا تا درد سینه باز هم تکرار شد در کربلا |